درخواست فیلم دانلود سریال جدید دانلود فیلم ایرانی دانلود فیلم خارجی
  • بیوگرافی راهول سودیر Rrahul Sudhir

    بیوگرافی راهول سودیر Rrahul Sudhir

  • کانال تلگرام مامور مخفی

    کانال تلگرام مامور مخفی "برای عشقم جان میدهم 2 "

  • خلاصه کامل قسمت 23 یک عشق یک جنون

    خلاصه کامل قسمت 23 یک عشق یک جنون

  • دانلود سریال هندی یک عشق یک جنون قسمت 57

    دانلود سریال هندی یک عشق یک جنون قسمت 57

  • خلاصه کامل قسمتهای 1 تا 22 یک عشق یک جنون

    خلاصه کامل قسمتهای 1 تا 22 یک عشق یک جنون

  • خلاصه کامل قسمت 225 سریال من عاشق تو هستم

    خلاصه کامل قسمت 225 سریال من عاشق تو هستم

  • دانلود سریال من عاشق تو هستم

    دانلود سریال من عاشق تو هستم

  • دانلود سریال جنون مایا Jonone Maya

    دانلود سریال جنون مایا Jonone Maya

  • عکس های جدید آرجون بیجلانی 2020

    عکس های جدید آرجون بیجلانی 2020

  • دانلود سریال برای عشقم جان میدهم Ishq Mein Marjawan

    دانلود سریال برای عشقم جان میدهم Ishq Mein Marjawan

تبلیغات در سایت تبلیغات در سایت

خلاصه قسمت 371 سریال هندی زبان عشق

خلاصه قسمت 371 سریال هندی زبان عشق

خلاصه سریال زبان عشق قسمت 371

خلاصه قسمت 371 زبان عشق + اختصاصی از هندیا مترجم کلثوم

برای دیدن خلاصه ادامه مطلب مراجعه کنید

 

خلاصه قسمت 371 سریال هندی زبان عشق

همه روی میز صبحانه بودن که واسندرا به تاپکی میگه که غذا بخوره توهمین لحظه تارو به شارادها غذا میده و میگه بخور عشقم,شاراها هم توی ذهن خودش میگه  شیطون هم پیش این درس میگیره.بعد تاپکی میاد ظرف غذا رو بردار که ویهان کمکش میکنه اما تاپکی میگه دیگه نمیخوام.پپدر تارو هم به ویهان میگه ویهان توباید سعی کنی خشم خودت رو کنترل کنی.چند لحظه بعد پلیس و همون دوتا مرد زخمی وارد خونه میشن و میگن که بیهان این دوتا مرد رو کتک زده.و همه تعجب و نگاه ویهان میکنن اونم میاد میگه من همچنین بلایی سرشون اوردم(منظورش دست پاهاشونه).تارو میاد میگه بازرس چگونه برادرم رو بدون هیچ دلیل و مدرکی متهم میکنید(خدای خفش میکنم)یکی از اون مردا هم ژاکت ویهان رو بیرون میاره و میگه اینم دلیل و مدرک.تارو میگه که ژاکت که تنها دلیل نمیتونه باشه.بازرس هم میگه ما یه فیلم از ساختمان دفتر مرکزی ضبظ شده و ما این مدرک رو داریم.ویهان ویدیو رو میبینه که وارد ساختمان شده و بدون لباس برگشته.ویهان هم میگه که این من نیستم.بازرس هم میگه حتی این ضبط هم دروغ میگه.و عصبانی شد.پدرتارو هم معذرت میخواد و گفت پول درمانشون میده و ... همه به ویهان نگاه میکردن وبهشون میگه چرا اینجوری نگاه میکنید من کاری نکردم میره طرف تاپکی و دستش رو میگیره و میگه تو مثل بقیه اینجوری نگاهم نکن(دردت بجون)میگه تو بهم اعتماد نداری .تاپکی دستاشو از دست ویهان ازاد میکنه و میگه درسته من بهت اعتماد ندارم.(وای دل بچم)بعد از این زمان هنوز نتونستی خشم خودت رو کنترل کنی.من نمیتونم تحمل کنم برای خانواده مشکلی پیش بیاد بخاطر تو و اط اونجا میره.ویهان هم دنبالش میره.همه از اونجا میرن.واسندرا هم به پدر تارو میگه من این چند شب خواب های بد میدیم.و میدونستم قرار اتفاق بدی افتاده بشه که پدر تارو میگه نگران خشم ویهان نباش تاپکی بخوبی میتونه اونو کنترل کنه که واسندرا هم میگه من امیدوارم همه چیز به خوبی پیش بره.تارو میره اتاق قدیمی پیشه مجسمه و میگه بیهان نمیتونه خشم خودش رو کنترل کنه. و جواهرت رو براش میپوشه و میگه تو خوب میدونی که من از بیهان متنفرم.من میخوام تورو از یه رازی با خبر کنم اونم اینکه من اون افراد رو زدم و ژاکت ویهان رو گذاشتم اونجا.و اونم رفت تو فکر که چطور اون افراد رو زده.وساری رو میندازه روش که نشون میده مجسمه هست(میدونم خیلی باهوشم ) و میگه تو خوشگلی تو عروس منی(میدونم بیچاره از عشق داره دیونه میشه)اگه کسی من باتو ببین فکر میکنه دیونه شدم.من باید درمورد احساستم بایکی حرف بزنم.پس من این مجسمه رو اینجا گذاشتم داخل اتاق قدیمی که فکر کسی بهش نمیرسه(چرا فکر یکی میرسه.).میگه بزودی اسم و نام تاپکی بامن میشه.و ویهان رو زندگیش بیرون میکنم.
 
اتاق ویهان:ویهان میخواست بره از اتاق بیرون که تارو همراه با شراب میاد داخل و میگه چه اتفاق افتاده.ویهان میگه همه دارن منو سرزنش میکنن و حتی تاپکی هم بهم اعتماد نداره.و تارو میگه حالا چرا خودت رو عصبانی میکنی میتونی باهاش حرف بزنی و عذرخواهی کنیمن با این نوشیدنی ذهن تو رو اروم میکنم.و اونم میگیرش و میخواد بخوره که ویهان میگه نه من نوشیدنی نمیخورم اگه اینو بخورم یه کاری دست خودم میدم.من دوباره نمینوشم که میخواست بلندبشه تارو از قصد لیوان شراب رو ریخت روی پیرهن ویهان و عذرخواهی کرد اونم میگه اینو فراموش کن خودش خشک میشه من باید برم از اون طلب ببخشش کنم و با یک لبخند از اونجا رفت و باز هم تارو یک لبخند شیطانی زد(همش یه احساسی میکنم نکنه اخرش بمیره).ویهان اومد پاین پیش تاپکی و گفت اومدم باهات صحبت کنم و اونم میخواد بره که جلوشو میگیره و میگه به من گوش کن تو میدونی که من دروغ نمیگم و تاپکی شراب رو میبینه روی تی شرتش و میگه تو شراب خوردی و اونم میگه نه تاپکی میگه دروغ میگی پس این چیه ویهان گفت اون ریخت رو لباسم اونم میگه تو دروغ میگبی و نمیتونی اشتباه خودت رو قبول کنی ویهان هم عصبانی  میشه و  میگه من میخواستم با ارام باتو صحبت کنم اما دیگه فایدی نداره و دیگه نمیخوام به حرفات گوش بدم و اونجا میره.تارو هم اومده بود پاین و به حرفاشون گوش میداد که جلوی ویهان رو گرفت گفت چی شده چرا  عصبانی هستی  و چه مشکلی پیش اومده.ویهان هم میگه وقتی اعتماد نباشه حرف زدن فایدی نداره و از اونجا میره.تارو میره پیش تاپکی و میگه چی شده چرا ویهان اینقدر عصبانی بود تاپکی هم میگه اونم عادت کرده اون نمیتونم خودش رو تغیر بده . نمیتونم واقعا چجور  تا حالا اونو تحمل کردم(واقعا این سکانسش مشکوک میزد)بعضی وقتا واقعا احساس میکنم که ما برای هم نیستیم.تاپکی گریه میکنه و میره.
 
تارو هم با خوشحال میره پیش مجسمه و میگه تاپکی گفت برای ویهان مناسب نیست.فقط منو تاپکی برای هم مناسب هستیم.من خیلی خوشحال هستم من برای این کار خیلی تلاش کردم نشون میدهدستای مادر تاپکی رو سوخته.توی  مجلس ویهان و تاپکی باعث شد ویهان مست بشه.باعث شد کادوی ویهان رو با لباس کوتاه عوض کنه.دستای ویهان رو توی چرخ های موتور بزاره و دستای مادر تاپکی که سوختنشون شد اون برای این کارش عذر خواهش کرد و گفت بخاطر تاخیر در ازدواج اینکاروکردم.من و تو میتونیم دوباره ازدواج کنیم.واین عشقمون رو کامل کنه.وجلوی مجسه زانو میزنه و دستش رو جلو میاره و دست عروسک رو میگیره و دوست میره عقب تعجب میکنه که دست انسانه و ساری برداشته میشه و کسی نیست جز تاپکی و میگه تو اینجا چیکار میکنی تاپکی.من این حق رو داشتم بیام اینجا من به شما مشکوک شده بودم توی خونه رفتار شما عوض شده بود.اون کارتون که شارادها گفت سوپرایزه(منظورش همون دزدیده شدنش بود)من اینو قبول نکردم.و برای اینکه شکم تبدیل به واقعیت بشه رفت اتاقون و اونجا رو گشتم و دوتا پاسپورت دیدم یکی برای شما و یکی برای من و اونجا بود که شکم قطی شد اون میگه که من شک به ویهان نکردم و ان کسی که از اتاق مرکزی بیرون اومد شما بودین نه ویهان.نمیدونم چرا تومیخوای ویهان رو بد کنی و چرا میخواین ازدواج رو به تاخیر بندازین.تارو میگه چون دوستت دارم. تا پکی میگه چی میگن اون میگه تو حق من بودی و انا بزرگترین حق زندگی منو گرفتن.من تورو دوست دارم تاپکی و هردو نگاه بهم تمام پایان.(دستم فک کنم بی حرکت شده هم نوشتم هم ترجمه کردم کور شدم)

برای دانلود ویدیو لطفا به کانال تلگرام ما مراجعه کنید
 
مترجم اختصاصی کلثوم
 
دوستان خلاصه حاصل زحمت خودمه پس کپی ممنوع فقط با ذکر منبع سایت آدرسش و همچنین آدرس کانال امکان پذیره دوستان ویدیو ها میزارم توی کانال

 

 

 

  • تاریخ ارسال : پنجشنبه 17 تیر 1395
  • بازدید : 2547 مشاهده
کد امنیتی رفرش